اشعار ابوالقاسم کریمی

1
بهار خسته از شهر ریا رفت
سلام از غنچه لب های ما رفت
شبیه صاعقه با سرعت مرگ
ستم آمد جهنم شد خدا رفت
2
بهار خسته از شهر ریا رفت
شکوه خنده از لب های ما رفت
شبی در زیر نَعل اسب چنگیز(یا) شبی در زیر شلاق زمستان
دعا مُرد و خدا از پیش ما رفت(یا)حیا مُرد و وفا از پیش ما رفت

_

ابوالقاسم کریمی

شاید دوست داشته باشید:  نمونه اشعار صائب تبریزی

دیدگاهتان را بنویسید