ای رهگذر ، درنگ که چون مار تشنه کامخوابیده ام کنار گون های نیمه راهزنجیر تن به زهر هوس آب داده امتا پیچمت به پای در این دوزخ سیاهابلیسم ای…
می بافت دست سنگگیسوی رود رامی ریخت آفتابپولک بروی دامن چین دار آب مستیک تکه ابر خرداز ابرهای تیره جدایی گرفت و رفتمی بافت دست سنگگیسوی رود رامی ریخت آفتابپولک…
بوی شن سوخته می آمداز تن جاده ی گورستانطشت خورشید پر از خون بودخون قی کرده ی تابستانجوی دم کرده تهی از آبطاول قارچ به لب بستهشاخه ها سوخته و…
جای هر بوسه شده زخمیگونی رسته به هر راهینه سرشکی ز دل ابرینه صدای ز ته چاهیچه شد آن جام که هر شام به گردش بودچه شد آن نغمه که…
مادر منشین چشم به ره برگذر امشببر خانه پر مهر تو زین بعد نیایمآسوده بیاران و مکن فکر پسر رابر حلقه این خانه دگر پنجه نسایمبا خواهر من نیز مگو…