دلنوشته _ محیط زیست

از اعماق قلبی که در عشق طبیعت می تپد

از دریای چشمی که اندوه درخت را می نگرد

از مخلوقی که خالقش را در زیبایی های زمین می بیند

از اشتیاق دستی که در وصف محیط زیست می نویسد

از ذهن پر خاطره ای که یاد دارد حال دریاچه خشکیده را…

اعتراف کنم

اعتراف

به اینکه ناامیدم

آری ناامیدم

به آسودگی فرزندانمان

به آبادانی آینده

به پیروزی صلح بر جنگ

چرا که ما این خانه را ویران کرده ایم

و بر آوار این خانه قدیمی چنان با غرور قدم میزنم

که آری ، انگار مرگ را به فراموشی سپرده ایم

من ، متاسفم که می بینم

برای ما حفظ محیط زیست ارزش ندارد

متاسفم که میشنوم

در بی احترامی به طبیعت ، از هم سبقت می گیریم

متاسفم که می خوانم

در بی خبری آنگونه محو شده ایم که از یاد برده ایم ، مادر خویش را

متاسفم که میدانم

در بی رحمی آنقدر بی رحم شده ایم که انقراض حیوانات ، ما را بیدار نمیکند

وِ متاسفم که با وجود این همه ظلم این همه ستم

هنوز ادعا میکنیم سرزمینمان را ، دوست داریم…

_

ابوالقاسم کریمی

دوشنبه – ۱ آبان ۱۴۰۲

ورامین

شاید دوست داشته باشید:  دلنوشته کوتاه _ محیط زیست _ ابوالقاسم کریمی
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کوروش
کوروش
6 ماه قبل

آفرین