داستان کوتاه چند خطی
1 با تشویق به پسرش گفت: «تو میتوانی هر چیزی که میخوای باشی.» پسرش لبخندی زد و با اعتماد به نفس پاسخ داد: «پس من میخوام یه دختر باشم.» 2…
جایی برای انتشار شعر و نوشته های من
1 با تشویق به پسرش گفت: «تو میتوانی هر چیزی که میخوای باشی.» پسرش لبخندی زد و با اعتماد به نفس پاسخ داد: «پس من میخوام یه دختر باشم.» 2…
1معلمی به دانشآموزش گفت: «باید بیشتر بخوانی و کمتر بازی کنی.» دانشآموزپاسخ داد: «باید بیشتر بازی کنم و کمتر بخوانم.» معلم با تعجب پرسید: «چرا؟» دانشآموز گفت: «چون من میخواهم…
1 او به آرامی گل رز را از مزار همسرش برداشت و با لبخندی تلخ، به سمت خودرو رفت... 2 پس از یک سال تلاش و مطالعه، در روز مصاحبه،…
با افسوس به عکس عروسی خود نگاه کرد. او تمام زندگیاش را به عشق اختصاص داده بود، اما حالا ، به طلاق فکر می کرد. ***
1 با دیدن عکس عروسی دوست قدیمی خود در توییتر، آهی کشید و زیر لب گفت : «چرا من تنها هستم؟» 2 با شنیدن خبر مرگ پدرش، شوکه شد و…