من آن خرابه ی دیوارم که تکیه داد به من یک زن
دو پتک سرد به چشمان و درخت سبز به تن یک زن
به خشت خشت تنم جان داد، دو دست خاکی اغواگر
و ورز داد به ده انگشت، مرا دو پا، سر و تن، یک زن
و سفت شد گل بی جانم، میان تش تش تنپوشش
ترک ترک دهنم خشکاند، شبیه خاک وطن، یک زن
اذان به گوش مزارم خواند، تنانه اسکلتم رقصاند
به تن تتن که قیامیدم، به تن تتن تتن ِ یک تن
شبانه دور تنم تابید، تبانه دور شبم خوابید
زنانه دورخودش رقصید، شبیه رقص دو زن، یک زن
دو مرد را به تنم آویخت، به حرص هر سه مرا پوشید
دوباره توی دهانش ریخت، سه استکان لجن، یک زن
دوئل: عدالت زنباره. به هر که سهم خودش را داد
به دشمنم دو تفنگ پر، به دست من دو کفن، یک زن
از هادی عیار