در گهواره از گریه تاسه* می رود
کودکِ کرُ لالی که منم !
هراسان از حقایقی که چون باریکه یی از نور
از سطحِ پهنِ پیشانیام می گذرد…
خواهرانُ برادران !
نعمت اندوهُ رنج را شکرگذار باشید !
همیشه فاصله تان را با خوشبختی حفظ کنید !
پنج یا شش ماه…
خوشبختی جز رضایت نیست !
به آشیانه با دستِ پُر بر می گردد پرستوی مادر،
گمشده در قندیل های ایوانِ خانه یی
که سال هاست
از یاد رفته است !
خوشا به حالتان که می توانید
بخندید،
گریه کنید !
همین است !
برای زندگی،
بیهوده به دنبالِ معنای دیگری نگردید !
برای حفظ رضایت
نعمت انتظارُ تلاش را شکرگذار باشید !
پرستوهای مادر
قادر به شمارش جوجه های خود نیستند !
تاسه: هق هقِ بی وقفه ی گریه که به نفس امان نمی دهد.