نمونه اشعار زیبا از هلالی جغتایی/155

خواهم که به زیر قدمت زار بمیرم
هر چند کنی زنده، دگر بار بمیرم
دانم که چرا خون مرا زود نریزی
خواهی که به جان کندن بسیار بمیرم
من طاقت نادیدن روی تو ندارم
مپسند که در حسرت دیدار بمیرم
خورشید حیاتم به لب بام رسیدست
آن به که در آن سایهٔ دیوار بمیرم
گفتی که ز رشک تو هلاک‌ند رقیبان
من نیز بر آنم که از این عار بمیرم
چون یار به سر وقت من افتاد، هلالی
وقت‌ست اگر در قدم یار بمیرم

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا