گردآوری:حکایت های زیبا_گلستان سعدی

در جامع بعلبک وقتی کلمه ای همی‌گفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده دل مرده ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده دیدم که نفسم در نمی‌گیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمی‌کند دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران و لیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز در معانی این آیت که
و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید
سخن به جایی رسانیده که گفتم

چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم

من از شرابه اين سخن مست و فضاله قدح در دست که رونده ای بر کنار مجلس کذر کرد و دور آخر درو اثر کرد و نعره ای زد که دیگران به موافقت او در خروش امدند و خامان مجلس به جوش گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور

فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخنگوی گوی

شاید دوست داشته باشید:  گردآوری:نمونه اشعار سیف فرغانی

دیدگاهتان را بنویسید