معرفی شاعران کمتر شناخته شده_حیدر یغما: شاعر خشتمال نیشابوری

معرفی:

حیدر یغما، شاعر ایرانی و متولد روستای صومعه در شمال نیشابور و در جوار رشته کوه بینالود بود. وی در سال ۱۳۰۲ شمسی به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۶ شمسی درگذشت. یغما به سبب شغل اصلی‌اش که در حدود ۳۰ سال از زندگی‌اش را بدان اشتغال داشت، به «شاعر خشتمال نیشابوری» مشهور است.

یغما از همان دوران کودکی به شعر علاقه داشت و در سنین نوجوانی، اولین اشعار خود را سرود. او با وجود اینکه سواد رسمی نداشت، اما با مطالعه و ممارست، در شعر و ادبیات فارسی پیشرفت کرد. یغما در قالب‌های مختلف شعر فارسی، از جمله غزل، قصیده، مثنوی، دوبیتی و رباعی شعر سرود.

اشعار یغما دربرگیرنده مضامین متنوعی از جمله عشق، طبیعت، اخلاق، عرفان و اجتماعی است. او در شعر خود، از زبان ساده و بی‌پیرایه استفاده می‌کرد و به بیان احساسات و عواطف خود می‌پرداخت. اشعار یغما به دلیل سادگی، روانی و گیرایی، از محبوبیت خاصی برخوردار است.

کتابشناسی:

یغما در طول زندگی خود، آثار متعددی از جمله اشک عاشورا، منتخب رباعیات، گلچین غزلیات، سیری در غزلیات، دیوان اشعار را ارائه کرده است

درگذشت:

یغما در سال ۱۳۶۶ شمسی درگذشت و نیشابور به خاک سپرده شد. او با وجود اینکه تحصیلات رسمی نداشت، اما به یکی از شاعران برجسته معاصر ایران تبدیل شد و آثار او در میان مردم از محبوبیت خاصی برخوردار است.

اهمیت یغما در ادبیات فارسی:

حیدر یغما از جمله شاعران مهم و تأثیرگذار معاصر ایران است. او با وجود اینکه تحصیلات رسمی نداشت، اما با استعداد و پشتکار خود، به یکی از شاعران برجسته این دوره تبدیل شد. اشعار یغما به دلیل سادگی، روانی و گیرایی، از محبوبیت خاصی برخوردار است. او در شعر خود، از زبان ساده و بی‌پیرایه استفاده می‌کرد و به بیان احساسات و عواطف خود می‌پرداخت. این ویژگی‌ها، باعث شده است که اشعار یغما برای مخاطبان عام نیز قابل فهم و لذت‌بخش باشد.

یغما در قالب‌های مختلف شعر فارسی، از جمله غزل، قصیده، مثنوی، دوبیتی و رباعی شعر سرود. او در هر یک از این قالب‌ها، آثاری ماندگار از خود به یادگار گذاشت. غزل‌های یغما، از جمله زیباترین غزل‌های معاصر فارسی است. او در غزل‌های خود، از عشق، طبیعت، اخلاق، عرفان و اجتماعی می‌سراید. قصاید یغما نیز از جمله آثار مهم اوست. او در قصاید خود، به موضوعاتی مانند تاریخ، سیاست، مذهب و اخلاق می‌پردازد. مثنویات یغما نیز از جمله آثار ارزشمند اوست. او در مثنویات خود، به موضوعاتی مانند عشق، اخلاق، عرفان و اجتماعی می‌پردازد. دوبیتی‌ها و رباعی‌های یغما نیز از جمله آثار پرطرفدار اوست. او در دوبیتی‌ها و رباعی‌های خود، به موضوعاتی مانند عشق، زندگی، طبیعت و اخلاق می‌پردازد.

یغما با آثار خود، تأثیر زیادی بر ادبیات فارسی گذاشت. او با سادگی، روانی و گیرایی اشعار خود، توانست مخاطبان عام را نیز با ادبیات فارسی آشنا کند. او همچنین با سرودن شعر در قالب‌های مختلف، به غنای ادبیات فارسی افزود.

سخن آخر

حیدر یغما، شاعری است که با وجود اینکه تحصیلات رسمی نداشت، اما با استعداد و پشتکار خود، به یکی از شاعران برجسته معاصر ایران تبدیل شد. اشعار یغما، از جمله زیباترین و ماندگارترین اشعار معاصر فارسی است. او با سادگی، روانی و گیرایی اشعار خود، توانست مخاطبان عام را نیز با ادبیات فارسی آشنا کند.

نمونه اشعار:

*

مطرب آهنگی بزن دمساز با افغان من
تا رسد بر زهره فرياد شرر افشان من

اختران چرخ را هر دم رسد بيم حريق
بس‌كه آتش می‌فشاند، سينه‌ی سوزان من

همتی ای مرگ، تا از دل خروشی بركشم
كاين فضا تنگ است بهر عرصه‌ی جولان من

كافرم خواندند روز بحث، كوته‌فكرها
غافلند اين قوم از عشق من و يزدان من

اشک را نازم كه چون از سينه بيرون می‌جهد
عالمی را می‌کند طوفانی از باران من

آنقدر داغم كه چون خنجر نهی بر گردنم
جای خون آتش فرو می‌ریزد از شريان من!

من برای نان به صد سلطان نمی‌آرم نياز
اين من و اين پينه‌های دست من، برهان من

كلبه‌ای دارم ز مشت گل، كه كاخ خسروان
سر فرو آرد به كاخ بی در و دربان من

خانه‌ی من خانه‌ی عشق و صفا و راستی‌ست
نان عبرت می‌خورد از خوان من، مهمان من

گر چراغم نيست شب از ماه و روز از آفتاب
روز و شب جشن و چراغانی‌ست در ايوان من

پيرهن را با بدن هر لحظه آتش می‌زنم
گر بريزد گرد و خاک فقر از دامان من

شاید دوست داشته باشید:  نمونه اشعار صائب تبریزی

قرعه‌ی دانش به نام خشتمالی می‌زنند
آفرين بر خاک شاعر پرور ايران من.

حیدر یغما نیشابوری

*

دستِ در پرده‌ی طو‌ّار تبهكاری چند
كاشت در مزرعه‌ی كشور ما خاری چند

اندر آنم كه بگیرم قلم و برگیرم
بی‌اجازت ز كسی پرده ز اسراری چند

سخن اندر دهنم خشک شود، چون نتوان
شرح این فاجعه‌ها داد به اشعاری چند

نخل‌هایی كه از او چشم ثمر داشته‌ایم
شده از بهر جوانان وطن ، داری چند

جای شمشیر سخن نیست درآنجا كه بوَد
تیغ آدم‌كشی اندر كف غد‌ّاری چند

دیگرم نیست به سر میل گلستان ، زیرا
كشور از خون شهیدان شده گلزاری چند

آن‌چنان دشمن ما خانه‌ی ما ویران كرد
كه مرم‍ّت نكند كوشش معماری چند

جرم ما چیست؟ خدا را، كه چنان جان دادیم
بی‌گنه در كف گرگان وطن‌خواری چند.

حیدر یغما نیشابوری

*

اگر تمام جهانم به قصد جان خیزد
پی جدالم اگر چرخ بی امان خیزد

من و رسالت سنگین و استواری پای
پی شكستن پایم گر آسمان خیزد

ز عزم راسخ من ذر‌‌ّه‌ای نخواهد كاست
اگر كه نان شبم از زباله‌دان خیزد

اگر سپهر نلرزد ز بانگ من، چه شگفت؟
صدای نای من از حلق مردمان خیزد

نگه مكن كه ز پا اوفتاده‌ای افتاد
ستم‌كشیده چو افتاد، بعد از آن خیزد

نشسته‌ای تو به امید دیگران؟ (یغما)!
به پای خویش ز جا خیز تا جهان خیزد

حیدر یغما نیشابوری

*

نهنگ موج عشقم، در گِل ساحل نمی‌گنجم
شنا باید در اقیانوسم، اندر گِل نمی‌گنجم

زبانی آسمانی دارم ام‍ّا كس نمی‌فهمد
حدیث قدسم، اندر گوش هر غافل نمی‌گنجم

اگر فهم سخن یا درک من ننمود نادانی
عجب نبوَد كه در اندیشه‌ی جاهل نمی‌گنجم

بیابانگرد و صحراورز و دور از مردمم، آری
میان شهر در غوغای بی‌حاصل نمی‌گنجم

نگارم گفت: بیرون كردم از دل، مهر (یغما) را
بگو: من مرغ كیوان رفعتم، در دل نمی‌گنجم

حیدر یغما نیشابوری

*

تنم در وسعت دنیای پهناور نمی‌گنجد
روان سرکشم در قالب پیکر نمی‌گنجد

مرا اسرار ، از این گفته‌ها بالاتر است، امّا
به گوش خلق، از این حرف بالاتر نمی‌گنجد

به سینه دست نادانی مزن ارباب دانش را
اگر علمی تو را در مخزن باور نمی‌گنجد

عجب نبوَد که این خوابیدگان را نیست بیداری
اذان صبح ، اندر گوش‌های کر نمی‌گنجد

مرا خواب آن زمان آید، که در زیر لحد باشم
سر پُرشور اندر نرمی بستر نمی‌گنجد

ز بس راه وفاداری سریع و آتشین رفتم
سخن‌های وفایم در دل دلبر نمی‌گنجد

توانگر را مخوان در گوش دل اسرار درویشی
که در خشخاش، خورشید بلنداختر نمی‌گنجد

دل سرگشته‌ام هر لحظه آهنگ عدم دارد
که رسوایی چو من در عالم دیگر نمی‌گنجد

نشان قبر مگذارید بعد از مرگ (یغما) را
شهاب طارم ِ اسرار، در مقبر نمی‌گنجد

حیدر یغما نیشابوری

*

گوهر از سنگ است ، ما دُرّ گرانش کرده‌ایم
او چنین بوده‌است اوّل ما چنانش کرده‌ایم

لعل زیبای بدخشان پاره سنگی بیش نیست
ما ز غفلت زینت تاج شهانش کرده‌ایم

فاش‌تر گویم: عروس چرخ جر یک ذرّه نیست
ما بلند آوازه خورشید جهانش کرده‌ایم

سقف زیبای فلک را ، در شب یلدای تار
ما ز نور دیدگان اخترنشانش کرده‌ایم

من نمی‌نالم ز جور آسمان ، زیرا که ما
این کلاه تنگ را ، خود آسمانش کرده‌ایم

هیچ موجودی نبودی تا نشان از ما نبود
هرچه را باشد نشانی ، ما نشانش کرده‌ایم

ای‌که گفتی: هست (یغما) را ریا سر تا به پا
از ریا پاک است او ، ما امتحانش کرده‌ایم

حیدر یغما نیشابوری

*

بالین ز خشت دارم و جا بر سریر خار
دیدی که عاشقی به کجایم کشاند کار؟

جان، تشنه می‌سپارم و آبم نمی‌دهد
دلبر ز کوثر لب لعل شراب وار

در روزگار، بهْ چه از این سرفرازی‌ام؟
کز جان گذشتم و نگذشتم ز راه یار

خصم از نهیب دار دهد بیم کشتنم
گیتی نگون و دار ره یار پایدار

گه بیم مرگ می‌دهی و گه حساب حشر
ای مدّعی! برو که از این‌ها گذشته کار

(یغما) نهاد دین و دل اندر وفای دوست
با اشکِ مثل سیلش و با آه شعله وار

حیدر یغما نیشابوری

*

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها