نمونه اشعار نیما یوشیج

سوی شهر آمد آن زن انگاس
سیر کردن گرفت از چپ و راست
 دید ایینه ای فتاده به خاک
 گفت : حقا که گوهری یکتاست
 به تماشا چو برگرفت و بدید
 عکس خود را ، فکند و پوزش خواست
که : ببخشید خواهرم ! به خدا
من ندانستم این گوهر ز شماست
 ما همان روستازنیم درست
 ساده بین ،‌ساده فهم بی کم و کاست
که در ایینه ی جهان بر ما
 از همه ناشناس تر ، خود ماست

اشتراک گذاری:
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها