نمونه اشعار عبید زاکانی

ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز
چو این افسانه کردم پیشش آغاز
شد از حال دل پر دردم آگاه
چو آتش گشت و شد با باد همراه
به خلوتگاه آن آرام جان رفت
باستادی ز هر چشمی نهان رفت
باو از هر دری افسانه میگفت
حکایت خوب و استادانه میگفت
ز من هر دم غمی تقریر میکرد
ز دریائی نمی تقریر میکرد
چو رمزی زین حکایت یاد کردی
سمنبر زان سخن فریاد کردی
بصنعت زین سخن دوری نمودی
بدو آئین مستوری نمودی

شاید دوست داشته باشید:  گردآوری:نمونه اشعار زیبا_وحشی بافقی

دیدگاهتان را بنویسید