گردآوری:نمونه اشعار زیبا از حسین منزوی

کولی وحشی نگفتنی ام
چو گذارد
شاخه نارنج دیرمان سر گیسوی
عطر بپاشد ، بهار در دهن یاس
آب دهد کام سنگ در کف هر جوی
چشمه خورشید از غبار تن ابر
بر لب دیوار آفتاب بریزد
دختر همسایه رخت شسته سر بند
پهن کنند، تا بینی اش بگریزد
کودک ولگرد کوی ، یک نخ باریک
پیچید بر حلقه در و برهی دور
خویش نهان دارد از نگاه تو نصرت
تقه زند در گشایی بشوی ، بور
هم چو پرستو به شهر گرم دل ت
کوچ کنم تا ز عشق سرد نمیرم
باز نگه بر خطوط دست تو بندم
باز بیایم دوباره فال بگیرم
فال بگیریم ، بگویم
این خط مرگ است
لیک زنی در میان راه نشسته ست
فال بگیرم بگویم
این خط عمر است
لیک زنی ره به راه عمر بسته ست
کولی من ای بهار گم شده ی من
گوشه هر جوی رسته بته ی نعنا
پیچک لب می کشد به کاشی در گاه
کولی من ای بهار گم شده ، بازآ

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها