گردآوری:حکایت های زیبا_گلستان سعدی

درويشی را ديدم سر بر آستان کعبه همی‌ماليد و می‌گفت يا غفور يا رحيم تو داني که از ظلوم و جهول چه آيد

عذر تقصير خدمت آوردم
كه ندارم به طاعت استظهار
عاصيان از گناه توبه كنند
عارفان از عبادت استغفار

عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت من بنده امید آورده ام نه طاعت و بدریوزه آمده ام نه به تجارت
اِصْنَعْ بی ما اَنتَ اهْلُه .

می‌نگویم که طاعتم بپذیر
قلم عفو بر گناهم کش

شاید دوست داشته باشید:  نمونه اشعار عبید زاکانی

دیدگاهتان را بنویسید