داستان های کوتاه اموزنده

یكی از نمایندگان فروش شركت كوكاكولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.
دوستی از وی پرسید: «چرا در كشورهای عربی موفق نشدی؟»

وی جواب داد: «هنگامی كه من به آنجا رسیدم مطمئن بودم كه می توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشكلی كه داشتم این بود كه من عربی نمی دانستم. لذا تصمیم گرفتم كه پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم. بنابراین پوستر زیر که در آن سه تصویر قرار داشت را طراحی كردم:

تصویر اول (سمت راست) مردی را نشان می داد كه خسته و كوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.
تصویر دوم (وسط صفحه) مردی كه در حال نوشیدن كوكا كولا بود را نشان می داد.
تصویر سوم (سمت چپ) مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.
پوستر ها را در همه جا چسباندم.»

دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به كار آمد؟»

وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عرب ها از راست به چپ می خوانند و لذا آنها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند.»

شاید دوست داشته باشید:  گردآوری:حکایت های زیبا_گلستان سعدی

دیدگاهتان را بنویسید