گزیده اشعار حافظ
گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندگفتم خراج مصر طلب میکند لبتگفتا در این معامله کمتر زیان کنندگفتم به نقطه دهنت…
گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندگفتم خراج مصر طلب میکند لبتگفتا در این معامله کمتر زیان کنندگفتم به نقطه دهنت…
شاهدان گر دلبری زین سان کنندزاهدان را رخنه در ایمان کنندهر کجا آن شاخ نرگس بشکفدگلرخانش دیده نرگسدان کنندای جوان سروقد گویی ببرپیش از آن کز قامتت چوگان کنندعاشقان را…
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی به ما کننددردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانه غیبم دوا کنندمعشوق چون نقاب ز رخ…
غلام نرگس مست تو تاجدارانندخراب باده لعل تو هوشیارانندتو را صبا و مرا آب دیده شد غمازو گر نه عاشق و معشوق رازدارانندز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگرکه…
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانندپری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانندبه فتراک جفا دلها چو بربندند بربندندز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانندبه عمری یک نفس با…