گردآوری داستان های کوتاه اموزنده
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد. در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، […]
گردآوری داستان های کوتاه اموزنده بیشتر بخوانید »
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده_3

