داستان آموزنده جذاب

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی
وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

عارفی قصد تشرف به حج داشت. فرزندش از او پرسید: «به کجا می‌روی؟»عارف گفت: «به سوی خانه پروردگارم.»فرزند گمان می‌کرد که هر کس خانه او را ببیند، خود پروردگار را هم می‌بیند لذا مشتاق همراهی با پدر شد و گفت: «چرا مرا با خود نمی‌بری؟»پدر گفت: «تو صلاحیت این سفر را نداری.»فرزند گریه کرد و […]

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده بیشتر بخوانید »

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

روزى بهلول از مجلس درس استادی گذر مى کرد. او را مشغول تدریس دید و شنید که استاد مى گفت: «حضرت صادق علیه السلام مطالبى می گوید که من آنها را نمى پسندم. اول آنکه شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتیکه شیطان از آتش خلق شده و چگونه ممکن است به واسطه

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده بیشتر بخوانید »

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت تا آنکه استاد خود را بالای سرش دید که با تعجب و حیرت او را نظاره می کرد.استاد پرسید: «برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟»شاگرد گفت: «برای طلب بخشش و

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده بیشتر بخوانید »

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست می کرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. آن زن روستایی کره ها را به صورت قالب های گرد یک کیلویى در می آورد و همسرش در ازای فروش آنها، مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید. روزى مرد بقال به

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده بیشتر بخوانید »

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد. با بي قراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد. ساعت ها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد. سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك

گردآوری داستان های کوتاه اموزنده بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا