داستان کوتاه آموزنده_5
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش […]
داستان کوتاه آموزنده_5 بیشتر بخوانید »
شعرگان_مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده_10

