بهترین و زیباترین اشعار کوتاه فارسی و ترجمه شده را اینجا بخوانید
برای کسب اطلاعات بیشتر بر روی گزینه ها کلیک کنید
شعرگان:وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی
وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی، فضایی است برای شعر و ادب. در این وبسایت، اشعار و نوشتههای خود را به اشتراک میگذارم و همچنین به گردآوری و معرفی آثار شاعران و نویسندگان بزرگ میپردازم. علاقهمندان به محیط زیست نیز میتوانند اخبار و مقالات مهم این حوزه را در اینجا بیابند.
علاوه بر این، به دلیل علاقه و دانشم در زمینه وردپرس، مقالاتی در مورد معرفی پلاگینهای کاربردی این پلتفرم منتشر میکنم. امیدوارم که از خواندن اشعار و مطالب این وبسایت لذت ببرید.
رفتن اولی است ز کوی تو، ستادن غلط است
جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد
چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
وحشی بافقی
یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود
شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود
نور چون چشم ز پیشانی من میبارید
تا مرا قبله طاعت خم ابروی تو بود
دل یوسف هوس حلقه زنجیر تو داشت
صائب آن روز که در سلسله موی تو بود
صائب تبریزی
هوشم نه موافقان و خویشان بردند
این کج کلهان مو پریشان بردند
گویند چرا تو دل بدیشان دادی
والله که من ندادم ایشان بردند
ابوسعید ابوالخیر
گر بت رخ توست بتپرستی خوشتر
ور باده ز جام توست مستی خوشتر
در هستی عشق تو از آن نیست شوم
کین نیستی از هزار هستی خوشتر
مهستی گنجوی
چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگش
صدف گهر نماید شکر عقیق رنگش
بکنند رخ به ناخن بگزند لب به دندان
همه ساحران بابل ز دو چشم شوخ و شنگش
خاقانی
عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست
هر چند نگه میکنم از روی حقیقت
یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست
بسیار سمرهاست در آفاق ولیکن
دلسوزتر از عشق من و تو سمری نیست
سنایی
آن دلبر محملنشین چون جای در محمل کند
میباید اول عاشق مسکین وداع دل کند
زین منزل اکنون شد روان تا آن بت محملنشین
دیگر کجا آید فرود از محمل و منزل کند
هاتف اصفهانی
ای روی خوب تو سبب زندگانیام
یک روزه وصل تو طرب جاودانیام
جز با جمال تو نبود شادمانیام
جز با وصال تو نبود کامرانیام
بییاد روی خوب تو ار یک نفس زنم
محسوب نیست آن نفس از زندگانیام
دردی نهانیاست مرا از فراق تو
ای شادی تو آفت درد نهانیام
انوری
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
سر من بر آستان سر کوی یار بادا
دلش ارچه با دل من به وفا یکی نگردد
به رخش تعلق من، نه یکی، هزار بادا
اوحدی مراغهای
به جان جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم
تمام آرزوهای منی، کاش
یکی از آرزوهای تو باشم
محمدرضا شفیعی کدکنی
هرچند رفتهای و دل از ما گسستهای
پیوسته پیش چشم خیالم نشستهای
با من مبند عهد که چون پیچهای باغ
هرجا رسیده، رشته پیوند بستهای
سیمین! ز عشق رستهای اما فسردهای
آن اخگری کز آتش سوزنده جستهای
سیمین بهبهانی
کم کم به سنگ سرد سیه میشود بدل
خورشید هم اگر نچرخد بر مدار تو
چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است
یک صندلی برای نشستن کنار تو
دوباره مینویسمت کنارِ بیت آخرم
و چکه چکه میچکم به سطرهای دفترم
شنیدهام ز پنجره سراغ من گرفتهای
هنوز مثل قاصدک میان کوچه پرپرم
شبی به خواب دیدمت میانِ تنگِ کوچهها
قدمزنان قدمزنان تو را به خانه میبرم
حسین منزوی
تو میروی و دل ز دست میرود
مرو که با تو هر چه هست میرود
کجا توان گریخت زین بلای عشق
که بر سر من از الست میرود
بیا که جان سایه بی غمت مباد
وگرنه جان غم پرست میرود
شب غم تو نیز بگذرد ولی
درین میان دلی ز دست میرود
هوشنگ ابتهاج
همرنگ گونههای تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو می نابم آرزوست
دور از نگاه گرم تو، بی تاب گشتهام
بر من نگاه کن، که شب و تابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شبهای انتظار
چون خنده تو مهر جهانتابم آرزوست
فریدون مشیری
مرداب زندگی همه را غرق میکند
ای عشق همتی کن و دست مرا بگیر
فاضل نظرى
بیراهه دور میزند بی تو دلم
لبخند به زور میزند بی تو دلم
هر وقت که دیر میکنی مثل سه تار
در مایه شور میزند بی تو دلم
احسان افشاری
از ماه و وب سینهریزی داری
بر چهره نگاه تند و تیزی داری
با یک نظر آشوب غزل کن، زیرا
چشمان سیاه شعرخیزی داری
جواد مزنگی
زدم دل را به حافظ، دیدم او امشب برای من
«لبش میبوسم و در میکشم می» در نظر دارد
بهمن صباغزاده
چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
تو نیم دیگر من نیستی، تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
امید صباغ نو
چنان دل بستهام کردی که با چشم خودم دیدم
خودم میرفتم اما سایهام با من نمیآمد
بنیامین دیلم
دیدم تو را که بال کشیدی به آسمان
از پشت میله قفسی عاشقت شدم
پگاه عامری
این همه غصه من بود که یک عمر
به خنده تو دل بستم و تو بریدی
احسان جمشیدی
عاشق شدیم و نظم جهان را بهم زدیم
دنیا هنوز هم که هنوز است درهم است
رویا باقری
نوشته بود برایم: خودت، سه نقطه، تمام
نوشتمش که: دلم، چون؟ چرا؟ چگونه؟ کدام؟
نوشته بود و نوشتم؛ نوشتن آسان است
گذشته بود و گذشتم؛ گذشتن آسان نیست
سیدمهدی طباطبایی
نگو هنوز جوانم، تو که نمیدانی
چه زجرها که کشیدم به عمر کوتاهم
تویی که واسطه هر دعای من بودی
دعا بکن که نگیرد به دامنت آهم
سیدتقی سیدی
کاش مولانا ببیند قهر چشمان تو را
تا نگوید نیست در عالم ز هجران تلختر
اصغر عظیمی مهر
صبحهای تکراری مرا خسته کرده است
حبسی میان یک وجب آغوشم آرزوست
یگانه حقپرست
خوش به حال من که میمیرم برایت اینهمه
مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست
رضا نیکوکار
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته این ایل و تبارم چه کنم
سیدحسن حسینی
چه کسی گفته که خوابِ ابدی فاجعه است؟
که در آغوش تو خوابیدن و مُردن عشق است
آرش مهدیپور
رضا خان هم اگر میدید با چادر چه زیبایی
جهان پر میشد از قانون چادرهای اجباری
مجید ترکابادی
گفتم که پر از عطر بهاری بانو
خُب حرف بزن گاه گداری بانو
گفتی: به خدا حرف ندارم آقا!
گفتم: به خدا حرف نداری! بانو
بهمن بنیهاشمی
باز هم کشته و بازنده این جنگ منم
که تو با لشکر چشمانت و من.. یک نفرم
محسن نظری
هرچه کنم نمیشود تا بروی تو از دلم
از تو فرار میکنم باز تویی مقابلم
آب شوم، تو جوی من، جوی شوم، تو آبِ من
حل کنم اَر مسایلی، باز تویی مسایلم
طارق خراسانی
صبح است دلارامم، ای حضرت مستانه
مضمون دو بیتیها، دردانه این خانه
امروز چه خوش یُمن است، صبحانه کنار تو
لبخند حلالت باد، خوشمزه دیوانه
امین شاهسواری
و من
همه جهان را
در پیراهنِ گرم تو
خلاصه میکنم
❤
و در خلوتِ تو
عاشقی آغاز میشود
احمد شاملو
و من
همه جهان را
در پیراهنِ گرم تو
خلاصه میکنم
❤
و در خلوتِ تو
عاشقی آغاز میشود.
احمد شاملو
همه چیز از جایی شروع شد
که گفتی دوستم داری
گاهی برای یک عمر بلاتکلیفی
بهانهای کافیست
لیلا کردبچه
مىخواستم کمى
فقط کمى
دوستت داشته باشم
از دستم در رفت
عاشقت شدم
مریم قهرمانلو
تو لیلی نیستی
من اما
مجنون حرفهات میشوم
دیوانه دستهات
مبهوت خندههات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخرههای شب را
آنقدر میتراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو در آغوشم بخندی
عباس معروفی
بعد از تو
دیواری به دور خود کشیدهام
که مبادا
نگاهی
صدایی
بوی عطری
دوباره مرا به اشتباه تو دچار کند
مهران قدیری
تا میتوانی مرا ببوس
تا بدنم عرق کند
بعد مرا به آغوش بکش
تا عطر تنت روی پیراهنم بماند!
بیخیال
بگذار مادرم بفهمد
عاشق شدهام
این که دیگر سیگار نیست
نریمان ربیعی
ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﻪ
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ
ﺳﺨﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ!
ﻣﺮﯾﻢ یزدانی
ای کاش به جای تو
حافظهام را
از دست داده بودم
عبدالرضا مولوی
کافیست
صبح که
چشمانت را باز میکنی
لبخندی بزنی جانم
صبح که جای خودش را دارد
ظهر و عصر و شب هم
بخیر میشود
محمد خسروآبادى
آنقدر عزیزی که
به دل نمینشینی
تو
به جانم نشستهای
به جای همه آرزوهایم
آرزو یزدانی
باید بروم
دلتنگ که شدی
گلدان کوچک پشت پنجره را ببوس!
من یک روز
که خیلی دلتنگت بودم
دلم را همانجا خاک کردم
معصومه صابر
مگر تو
چقدر عمیق بودی
که من اینطور
در تو غرق شدهام؟
علیرضا اسفندیارى
اشتباه نکن
رفتنت فاجعه نیست برایم
من ایستاده میمیرم
چون بیدهای مجنون
بانوی من!
تو چکیده تمام شعرهایی
و گل تمام آزادیها
کافی است نام تو را هجا کنم
تا پادشاه شعر شوم
و فرعون واژهها
کافی است زنی چون تو عاشقم باشد
تا وارد کتابهای تاریخ شوم
و بیرقها برایم برافراشته شوند
نزار قبانی
میخواهم یک هیاهو راه بیاندازم
بعدش هنگامی که میخواهم برگردم و بروم،
دستم را محکم بگیری و بسوی خودت کشیده در آغوشم جای بگیری
و بگویی تو مال من هستی به کجا میروی؟
سکوت میکنم با حالتی پشیمان به چشمانت خیره میشوم
اما تو مرا پیشتر بخشیده خواهی بود
عشقمان چنان باید باشد
که ناراحتیها و جاروجنجالمان نیز توأم با محبت باشد
چنان عاشق یکدیگر باشیم که
همگان مفهوم عشق را در ما دریابند
ناظم حکمت
تو عشق بودی
این را
از بوی تنات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر
به تو رسیدم
خیلی دیر..
اما مگر قانون
این نبود
که هر آنچه دیر میآید
عاقبت روزی به خانه ما
خواهد رسید؟
عادت کردهایم
به نداشتنها
و شاید به اندوه
آری
تو عشق بودی
این را
از رفتنات فهمیدم
وگرنه
استانبول
هرگز این چنین
سرسنگین نبود
جمال ثریا
یکبار طعم عشق را چشیدهام
قلبم را تند کرد
بدنم را دیوانه
حواسم را به هم ریخت
و رفت
هالینا پوشویاتوسکا
با وسواس عجیبی
تو را در من
پیش میبرم
حتی در دوست داشتنهای دیگر
تو در همان جایگاه پیشینات
ایستادهای
رفتنات هم
مرا تنها نمیگذارد
در تنهای غریبه حتی
تو را در من
با وسواس پیش میبرم
انگار که رد پای بودنات را
در تمام اتفاقات
درون عشقی ناشناخته
دنبال میکنم
مورات حان مونگان
موهایت در باد
به پرواز درمیآمد
کنارت
به تماشایت مینشستم
خورشید میسوزاند
دریا آتش میگرفت
تو حرف میزدی
و من غرق صحبتات بودم
میخندیدی
سکوت میکردی
به فکر فرو میرفتی
دست در دست من، راه میرفتی
راه تمام میشد
تو را نمیدیدم
زمان
سال سال میگذشت
از دور
از خیلی خیلی دور
تماشایت میکردم
ازدمیر آصف
به کسی که دوستش داری
بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
او دیگر صدایت را نخواهد شنید
پابلو نرودا
خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو
ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو
ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب
ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
سودای تو را بهانهای بس باشد
مستان تو را ترانهای بس باشد
در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا
ما را سر تازیانهای بس باشد
در مجلس عشاق قراری دگر است
وین باده عشق را خماری دگر است
آن علم که در مدرسه حاصل کردند
کار دگر است و عشق کار دگر است
ممکن ز تو چون نیست که بردارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل
گر من به غم تو نسپارم دل
دل را چکنم بهر چه میدارم دل
گفتی ز ناز، بیش مرنجان مرا، برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو
جان پر و بال میزند در طرب هوای تو
آتش آب میشود عقل خراب میشود
دشمن خواب میشود دیده من برای تو
جامه صبر میدرد عقل ز خویش میرود
مردم و سنگ میخورد عشق چو اژدهای تو
عشق درآمد از دَرَم دست نهاد بر سرم
دید مرا که بی تواَم گفت مرا که وایِ تو
هیچ دلی نشان دهد هیچ کسی گمان برد
کاین دل من ز آتش عشق کسی چه میشود