وبلاگ داستان کوتاه آموزنده_10

شعرگان : وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی
شعرگان : وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

گردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده_49

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

جوانی سرخورده و افسرده می کوشید تا خود را از این وضع رها کند . روزی به تنهایی به جنگل رفت . هنگامی که در جنگل بود به دور تنه درخت طنابی متصل کرد . اما تنها درخت به زبان آمد و گفت : جوان عزیز، به تنه من آویزان نشو .یک جفت پرنده بر […]

گردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده_49 بیشتر بخوانید »

گردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده_48

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

مردی از دست روزگار سخت می نالید. پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست.استاد لیوان اب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل است.استاد وی را کنار دریا برده و

گردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده_48 بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه آموزنده_13

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

یک دهقان و یک شکارچی با هم همسایه بودند. شکارچی سگی داشت که همیشه از خانه شکارچی فرار می‌کرد و به مزرعه و آغل دهقان می‌رفت و خسارتهای زیادی ببار می‌آورد. هر مرتبه دهقان به منزل شکارچی می‌رفت و از خسارت‌هایی که سگ او به وی وارد آورده شکایت می‌کرد. هر بار نیز شکارچی با

داستان کوتاه آموزنده_13 بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه آموزنده_12

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

همین چند روز پیش، پرستار بچه‌‌‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم. به او گفتم: «بنشینید، می‌‌‌‌دانم که دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمی‌‌‌آورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی‌‌‌ روبل به شما بدهم، این طور نیست؟»گفت: «چهل روبل.»گفتم: «نه من

داستان کوتاه آموزنده_12 بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه آموزنده_11

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه‌نشین تعویض کند. باد‌یه‌نشین با خود فکر

داستان کوتاه آموزنده_11 بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا