نمونه اشعار:فریدون مشیری

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی
وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

چه می گذشت آنجا

چه می گذشت آنجا

چه می گذشت آنجاکه از طلوع سحربه جای موج سپاس از دمیدن خورشیدبه جای بانگ نیایش در آستانه صبحغبار و دود به اوج کبود جاری بودهوای سربی سنگین به سینه ها می ریختلهیب کوره آهن به شهر می پیچیدچه میگذشت آنجاکه جای نازگل و ساز و باد و رقص درختبه جای خنده بختغبار مرگ بر […]

چه می گذشت آنجا بیشتر بخوانید »

شعرگان_مطالب وبسایت, نمونه اشعار:فریدون مشیری

برای کودکان سوگند باید خورد

برای کودکان سوگند باید خورد

برای کودکان سوگند باید خوردکه روزی موج می زد بال می گسترد چون دریا درخت اینجامبارک دم نسیمی بود و پروازی و آوازیفشانده گیسوان رودیگشودهبازوان دشتیچمنزاری و گلگشتیشکوه کشتزاران و بنفشه جو کناران بودخروش آب بود و های و هوی گلهغوغای جوانانی که شاد و خوشمی افکندند رخت اینجاسلام گرم مشتی مردمان نیک بخت اینجاصفای

برای کودکان سوگند باید خورد بیشتر بخوانید »

شعرگان_مطالب وبسایت, نمونه اشعار:فریدون مشیری

یک گل بهار نیست

یک گل بهار نیست

یک گل بهار نیستصد گل بهار نیستحتی هزار باغ پر از گل بهار نیستوقتیپرنده ها همه خونین بالوقتی ترانه ها همه اشک آلودوقتی ستاره ها همه خاموشندوقتی که دستها با قلب خون چکاندر چارسوی گیتیهر جا به استغاثه بلند استآیا کسی طلوع شقایق رادر دشت شب گرفته تواند دید ؟وقتی بنفشه های بهاریدر چارسوی گیتیبوی غبار وحشت

یک گل بهار نیست بیشتر بخوانید »

شعرگان_مطالب وبسایت, نمونه اشعار:فریدون مشیری

چیزی پس از غروب تواند بود

چیزی پس از غروب تواند بود

یک روزچیزی پس از غروب تواند بودوقتی نسیم زردخورشید سرد راچون برگ خشکی از لب دیوار رانده استوقتیچشمان بی نگاه من ازرنگ ابرهافرمان کوچ راتا انزوای مرگنادیده خوانده استوقتی که قلب منخرد و خراب و خستهاز کار مانده استچیزی پس از غروب تواند بودچیزی پس از غروب کجا می رودم ؟مپرسهرگز نخواستم که بدانمهرگز نخواستم

چیزی پس از غروب تواند بود بیشتر بخوانید »

شعرگان_مطالب وبسایت, نمونه اشعار:فریدون مشیری

شبی که پرشده بودم زغصه های غریب

شبی که پرشده بودم زغصه های غریب

شبی که پرشده بودم زغصه های غریببه بال جان سفری تا گذشته ها کردمچراغ دیده برافروختم به شعله اشکدل گداخته را جام جان نما کردمهزارپله فرا رفتم از حصار زمانهزار پنجره بر عمر رفته وا کردمبه شهر خاطره ها چون مسافران غریبگرفتم از همه کس دامن و رها کردمهزار آرزوی ناشکفته سوخته رادوباره یافتم و

شبی که پرشده بودم زغصه های غریب بیشتر بخوانید »

شعرگان_مطالب وبسایت, نمونه اشعار:فریدون مشیری
پیمایش به بالا