نمونه اشعار:مولانا

شعرگان : وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی
شعرگان : وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

آن حکیمی گفت دیدم هم تکی

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

آن حکیمی گفت دیدم هم تکیدر بیابان زاغ را با لکلکیدر عجب ماندم بجستم حالشانتا چه قدر مشترک یابم نشانچون شدم نزدیک من حیران و دنگخود بدیدم هر دوان بودند لنگخاصه شه‌بازی که او عرشی بودبا یکی جغدی که او فرشی بودآن یکی خورشید علیین بودوین دگر خفاش کز سجین بودآن یکی نوری ز هر […]

آن حکیمی گفت دیدم هم تکی بیشتر بخوانید »

آن مسلمان ترک ابله کرد و تفت

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

آن مسلمان ترک ابله کرد و تفتزیر لب لاحول گویان باز رفتگفت چون از جد و بندم وز جدالدر دل او پیش می‌زاید خیالپس ره پند و نصیحت بسته شدامر اعرض عنهم پیوسته شدچون دوایت می‌فزاید درد پسقصه با طالب بگو بر خوان عبسچونک اعمی طالب حق آمدستبهر فقر او را نشاید سینه خستتو حریصی

آن مسلمان ترک ابله کرد و تفت بیشتر بخوانید »

بود کوری کو همی‌گفت الامان

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

بود کوری کو همی‌گفت الامانمن دو کوری دارم ای اهل زمانپس دوباره رحمتم آرید هانچون دو کوری دارم و من در میانگفت یک کوریت می‌بینیم ماآن دگر کوری چه باشد وا نماگفت زشت‌آوازم و ناخوش نوازشت‌آوازی و کوری شد دوتابانگ زشتم مایهٔ غم می‌شودمهر خلق از بانگ من کم می‌شودزشت آوازم بهر جا که رودمایهٔ

بود کوری کو همی‌گفت الامان بیشتر بخوانید »

عاقلی بر اسپ می‌آمد سوار

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

عاقلی بر اسپ می‌آمد سواردر دهان خفته‌ای می‌رفت مارآن سوار آن را بدید و می‌شتافتتا رماند مار را فرصت نیافتچونک از عقلش فراوان بد مددچند دبوسی قوی بر خفته زدبرد او را زخم آن دبوس سختزو گریزان تا بزیر یک درختسیب پوسیده بسی بد ریختهگفت ازین خور ای بدرد آویختهسیب چندان مر ورا در خورد

عاقلی بر اسپ می‌آمد سوار بیشتر بخوانید »

گفت موسی ای کریم کارساز

وبسایت شخصی ابوالقاسم کریمی

گفت موسی ای کریم کارسازای که یکدم ذکر تو عمر درازنقش کژمژ دیدم اندر آب و گلچون ملایک اعتراضی کرد دلکه چه مقصودست نقشی ساختنواندرو تخم فساد انداختنآتش ظلم و فساد افروختنمسجد و سجده‌کنان را سوختنمایهٔ خونابه و زردآبه راجوش دادن از برای لابه رامن یقین دانم که عین حکمتستلیک مقصودم عیان و رؤیتستآن یقین

گفت موسی ای کریم کارساز بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا