خبر … خبر …! هيچ میدونی
يه دختر ماهپيشونی
پشت پل رنگينکمون
داره مياد از آسمون؟
آينهها دور و بَرِش
تاجِ ستاره به سرش:
خوابزدهها، خبر خبر
نُک زده جوجهی سَحَر.
تا کی تو لاک برفتون
پچپچ پَرده حَرفتون!؟
اين قصهخوان خسته
عروسکاش شکسته
رَختِ عزا تنش بود
غمگينِ رفتنش بود