يه كشتي داشت رو دريا ميرفت، ناخداي كشتي يهو از دور يه كشتي دزداي درياي رو ديد. سريع به خدمهاش گفت: براي نبرد آماده بشين، ضمنا اون پيراهن قرمز من رو هم بيارين. خلاصه پيراهن رو تنش كرد و درگيري شروع شد و دزداي دريايي شكست خوردن!
كشتي همينطوري راهشو ادامه داد كه دوباره رسيدن به يک سري دزد دريايي ديگه! دوباره ناخدا فریاد زد واسه جنگ آماده بشين و اون پيراهن قرمز من رو هم بيارين تنم كنم!! خلاصه، زدن دخل اين يكي دزدا رو هم آوردن و باز به راهشون ادامه دادن.
يكي از ملوانا كه كنجكاو شده بود از ناخدا پرسيد: ناخدا، چرا هر دفعه كه جنگ ميشه پيراهن قرمزتو ميپوشي؟
ناخدا گفت : خوب براي اينكه توي نبرد وقتي زخمي ميشم، پيراهن قرمزم نميذاره خدمه زخماي من و خونريزيم رو ببينن در نتيجه روحيهشون حفظ ميشه و جنگ رو ميبريم.
خلاصه، همينطوري كه داشتن ميرفتن، يهو 10 تا كشتي خيلي بزرگ دزداي دريايي رو كه كلي توپ و تفنگ و موشك و تير كمون و اكليل سرنج و از اين چيزا داشتن مقابلشون ظاهر میشه !!
ناخدا كه ميبينه اين دفعه كار يه كم مشكله، داد ميزنه: خدمه سريع براي نبرد آماده بشين ضمنا پيراهن قرمز منو با شلوار قهوهايم بيارين!!