بهترین داستان های کوتاه آموزنده را اینجا بخوانید

یک روز مردی خیلی خجالتی رفت به یک كافی شاپ …

چند دقیقه كه نشست توجهش به یک دختر خوشگل كه كنار میز بار نشسته بود جلب شد.

نیم ساعتی با خودش كلنجار رفت و بالاخره تصمیمش رو گرفت و رفت سراغ دختر و با خجالت بهش گفت : میتونم كنار شما بشینم و یه گپی با همدیگه بزنیم و بیشتر آشنا بشیم ؟!

دختر ناگهان و بی مقدمه فریاد زد : چی؟! من هرگز امشب با تو نمی خوابم ؟!!

همه مردم توجهشون جلب شد و چپ چپ به مرد نگاه کردند و سری تکون دادند !

مرد بیچاره سرخ و سفید شد و سرشو انداخت پایین و با شرمندگی رفت نشست سر جاش …

بعد از چند دقیقه دختر رفت كنار مرد نشست و با لبخند گفت : من معذرت میخوام! متاسفم كه تو رو خجالت زده كردم. راستش من فارغ التحصیل روانپزشكی هستم و دارم روی عكس العمل مردم در شرایط خجالت آور تحقیق می كنم …!!!

مرد هم ناگهان فریاد زد : چی؟! منظورت چیه كه 200 دلار برای یه شب می گیری؟

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا