بهترین داستان های کوتاه آموزنده را اینجا بخوانید

مردی که خیلی اهل کار و فعالیت نبود، روزی در حوالی ادارۀ کار یک شهر کوچک پَرسه می زد و دید بر روی یک بَنِر (پارچه نوشته) این شعر به چشم می خورد

نابرده رنج، گنج میسّر نمی شود
مزد آن گرفت جانِ برادر که کار کرد!

او هم برای توجیه عدم تمایلش به کار، داد کنار آن بنر نوشتند:

پُرکارتر ز بیل نباشد به روزگار
دیدی فلک چه بر ته او استوار کرد؟

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا