بهترین داستان های کوتاه آموزنده را اینجا بخوانید

سوار تاکسی بودم دیدم یه دختر خوشگل و سنگین جلو نشسته پیاده شد ، دست کرد تو کیفش ، گفتم : مهمون ما باش خانوم خوشگله دیدم از تو کیفش یه قبض در آورد داد به راننده گفت : این قبض رو بگیر بابا , وقت برگشتن برو عکسهای منم از آتلیه بگیر !!

هی سرخ و سفید می شدم ، خواستم جمعش کنم گفتم : دخترتون هستن ؟! ماشالا چقد حالت چشما و فرم صورتشون شبیه شما بود !!

راننده گفت : بیخود شیرین زبونی نکن ، الان مهمون کردنو بهت نشون میدم…!!!

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا