یه شب سه نفر اشتباهي دستگير ميشن و در نهايت ناباوري به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم ميشن….
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته الهیات خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم …. میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ….
کلید برق رو میزنن … ولی هیچ اتفاقی نمیفته ….
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن.
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ….به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته …
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته …
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن .
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی
خوب بقيه داستان هم مشخصه، مسوولين زندان مشكل رو ميفهمن و موفق به اعدام فرد ميشن ….
نتيجه: لازم نيست همیشه راه حل مشكلات رو جار بزنید