بهترین داستان های کوتاه آموزنده را اینجا بخوانید

یه بچه لر به اسم علی سرکلاس درس یقه ی لباسش میخورده؛
معلمش میگه:عزیزم!به مامانت بگویه لقمه برات بپیچه،بیارمدرسه هروقت گشنت شدبخور.
علی میگه:اجاااازه..ا..اجازه خانم،ما مامان نداریم.
ازاون روزبه بعدخانم معلم ازسردلسوزی برای علی ساندویچ،کیک و آب میوه،شیر،کمپوت…میاره.
تا اینکه یه روز مامان علی توی کوچه به مامانای دیگه میگه:عجب تغذیه ای تو مدرسه میدن علی نمیخوره میاره خونه!
مامانای دیگه میگن:به بچه های ماکه نمیدن،شایدباپولی که بهش میدی میخره .
مامان علی میره به علی میگه: من که پولت نمیدم زودباش بگوکیک وآبمیوه ها از کجا میاری ؟
علی میگه:خانم معلم میاره فقط هم برای من میاره روز بعد مامان علی میره سرکلاس خانم معلم بهش میگه:ببخشید،چرافقط به علی تغذیه میدین؟
خانم معلم فکرمیکنه مامان یکی از بچه هاست،برای اعتراض اومده،میگه:آخه علی بنده خدا مامان نداره ازروی خیر و خوبی تغذیه براش میارم.
مامانه میگه:من مامانشم . من مامان علی هستم .
خانم معلم میگه : علی مگه نگفتی من مامان ندارم .

علی پا میشه آب دهنشو قورت میده و میگه : بله خانم گفتم .
معلم گفت : پس این کیه ؟
علی گفت : دیمه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا