بهترین داستان های کوتاه آموزنده را اینجا بخوانید

دوتا خانم گلف بازی می کردند که یکی از اونها توپ رو زد و با وحشت دید که داره صاف به طرف چند تا مرد که اونهاهم اونطرف تر گلف بازی می کردند میره و بالاخره توپ به یکی از اون مردها برخورد کرد !

مرد دستاشو لای پاهاش گذاشت و روی زمین افتاد و از درد مثل سگ زخمی به خودش پیچید

خانوم دوان دوان به طرف مرد دوید و شروع کرد به معذرت خواهی و گفت : اجازه بدین کمکتون کنم !!

مرد درحالی که دستاشو لای پاهاش فشار میداد و بی اختیار از چشماش اشک سرازیر بود با ناله گفت : نه خودش خوب میشه ..
ولی خانوم که دید مرد خیلی درد میکشه باز گفت : آقا من فیزیوتراپم و میدونم چجوری درد شما رو برطرف کنم
و چون خیلی اصرار کرد مرد قبول کرد و خانوم فوری دست بکارشد..
اول بزور دستهای مرد رو از لای پاهاش بیرون کشید و بعد سریع کمربندشو بازکرد و شروع کرد آرام آرام بيضه های اون مرد رو به چپ و راست و بالا و پایین حرکت دادن و بعد از ده دقیقه که مطمئن شد بيضه ها آسیب جدی ندیدن از آقاهه پرسید : حالا حالتون چطوره؟
آقاهه جواب داد : حالم عالیه ولی هنوز هم فکر میکنم انگشتم شکسته !!

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا