گردآوری بهترین داستان های کوتاه آموزنده

پیرزنی را برای ادای شهادت دعوت کرده بودند
نماینده دادستان رو به پیرزن شاهد کرد و گفت : شما می دانید من کی هستم ؟
پیره زن فرمود : بله پسرم شما فرزند عمه نرگس سبزی فروش هستی مادرت به قلندر محله معروف بود…از بس سلیته بود شما هم در کودکی هار بودی ، آفتابه های مسی را از مستراحهای مردم می دزدیدی و به مسگرها می فروختی….
نماینده دادستان رو به ریاست دادگاه کرد و گفت : جناب رئیس من سئوال دیگری ندارم
رئیس دادگاه رو به وکیل متهم کرد و گفت : شما اگر سئوالی دارید بفرمائید
وکیل از جای خود بلند شد و گفت : مادر من …
پیرزن کلام او را قطع کرد و گفت : شما را هم می شناسم…پسر مش قربون کیسه کش هستی مادرت هم فاطی خانم مسئول نمره خصوصی قسمت زنان بود
تو هم در حمام واکس می زدی و لنگ پهن میکردی بیشتر در قسمت زنان می لولیدی ماشاالله آدم حسابی شدی!!!
وکیل رو به ریاست دادگاه کرد و گفت : عالیجناب من سئوالی ندارم
ریاست دادگاه شاهد را به خروج از اطاق دعوت کرد و به نماینده دادستان و وکیل متهم گفت : خدا شاهد است اگر از این پیرزن پرسیدید آیا رئیس دادگاه را می شناسی…برای هر دوی شما ۷۲ ساعت بازداشت خواهم نوشت !!

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا