هوشنگ مجتهدی از تاریخ نویسان مشهور کشورمان در جائی میگوید : پنجشنبه شبی بود و من به همراه پدر ، مادر و شش خواهر و برادرم در حال شام خوردن بودیم که پدرم گفت : فردا شب به خانه عمویتان برویم و یا به خانه دائیتان ؟!
همه به اتفاق خانه عمو را انتخاب کردیم بغیر از مادر که خانه دایی را برای رفتن انتخاب کرده بود و ما چون فکر میکردیم که رأي با اكثريت است و موضوع را تمام شده میدانستیم، خود را برای رفتن به خانه عمو آماده میکردیم تا اینکه صبح جمعه مادر شاد و شنگول گفت : لباسهایتان را بپوشید که به خانه دائیتان برویم !!
پدر که هنوز حوله حمام به تن داشت و مشغول خواندن روزنامه بود زیر چشمی به ما نگاهی کرد و بادی به غبغب انداخت و گفت : زود باشید که تا خانه دائی راه زیادی است.
از آن زمان پی بردم که دموکراسی در جهان در اتاق های تاریک طرح ریزی میشود بدور از آرزو ها و خواسته های دیگران ، بخاطر همین از آن سال دستم را از هرچه دموکراسی است شستم..