سرباز های معاویه یک اعرابی را در صحرا اسیر کردند و به او گفتند شتری را که با خود داری از آن ماست و اموال امیرالمؤمنین معاویه محسوب میشود .
مرد اعرابی گفت : به والله که این شتر از اول مال من بوده ، مادرش هم مال من بوده و سالهاست که این شتر را دارم ..
سرباز ها زیر بار نرفتند و دستور دادند تا به نزد معاویه بروند تا امیر خودش حکم دهد
چون جملگی به پیش معاویه رسیدند سرباز ها گفتند : یا امیر این شتر ماست و این اعرابی آن را از ما دزدیده است
معاویه رو به اعرابی کرد و گفت : چه داری بگوئی ؟
اعرابی گفت شتر از آن من است مادرش هم مال من بوده است ..
معاویه گفت : چه دلیلی داری ؟
اعرابی عبایش را بر روی شتر کشید و گفت : از سربازانت بپرس این شتر نر است یا ماده ؟!
معاویه نیز از سربازانش پرسید شتر نر است یا ماده ؟
سربازها در اوج سر در گمی گفتند : مگر شتر نر و ماده دارد ؟
معاویه به سربازها گفت : آری حق با شماست ، شتر نر و ماده ندارد ، شما درست میگوئید پس شتر را ببرید
اعرابی هاج و واج فریاد زد : ای خلیفه این چه حکمی بود !!
معاویه پاسخ داد : کمی صبر کن اکنون بازمیگردم
و چون سربازها از خدمت امیر مرخص شدند معاویه به اعرابی گفت : شترت چقدر می ارزید ، اعرابی گفت ۵۰ سکه !
معاویه دویست سکه به اعرابی داد و گفت : این سکه ها را بگیر و نزد علی ابن ابیطالب برو و بگو معاویه ۲۰ هزار سرباز دارد که هیچ یک نمیداند شتر هم نر و ماده دارد پس حساب کار خودت رو بکن !!