گردآوری داستان کوتاه آموزنده

روز اول ماه مبارک رمضان نوه ام عینک عیال را برداشت و پرت کرد ، شیشه اش در آمد، عیال گفت ببر عینک سازی شیشه اش را جا بیندازند، گفتم نیازی به عینک سازی نیست من هواپیما به آن مدرنی را تعمیر میکردم انوقت نمی توانم شیشه ی عینک را بیندازم ؟

با پیچ گوشتی پیچ عینک را شل کردم ، فریم عینک حالت فنری داشت پیچ پرید هوا و افتاد روی فرش، عینک را گذاشتم کنار و دو زانو دنبال پیچ گشتم در حال چرخش رفتم روی عینک و فریم له شد، عیال را برداشتم بردم عینک سازی و جریان را گفتم، ایشان گفتند باید دکتر مشخصات فریم را بنویسد تا نقطه ی کانونی شیشه ها درست باشد رفتیم چشم پزشک و صد و پنجاه پول ویزیت دادم، اومدیم عینک انتخاب کنیم ، فریم هشتصد تومان و شیشه ها چهارصد هزارتومان ..

با عصبانیت اومدم بیرون نشستم پشت فرمان تا خواستم حرکت کنم زدم به یک ماشین عبوری ، گلگیر جلو و دو درب آن له شد ، دو تا جوان پیاده شدند با بد و بیراه گلاویز شدیم چندتا مشت و لگد خوردم مردم جدا کردند زنگ زدیم پلیس راهنمایی، مقصر شناخته شدم با اینکه بیمه داشتم دو میلیون و پانصد هزار تومان خسارت دادم !!

به افسر گفتم اینها مرا کتک زدند ، لطفا بگویید افسر نیروی انتظامی بیاید ، افسر نیروی انتظامی که اومد ان دو نفر مدعی شدند ما بخاطر تصادف کتک کاری نکردیم ، چون ایشان روزه خواری میکرد ما اعتراض کردیم و به همان خاطر کتک کاری کرد ، افسر نیروی انتظامی سیگار را که دستم دید مورد را تایید و صورتجلسه کرد، گفت فردا باید بیایی و بری دادسرا، هر چه خواهش کردم قبول نکرد روزه خواری در ملا عام مجازات دارد، در دادسرا به شلاق محکوم شدم ..

وقتی رفتم عینک را بگیرم ، از عینک سازی پرسیدم ، اگر عینک را میاوردم شیشه اش را جا بیندازی، چقدر دست مزد میگرفتی ؟!

گفت این کارها را مجانی انجام میدیم.

نتیجه گرفتم زندگی همینه بعضی وقت ها با یک تصمیم عجولانه یک عمرباید تاوان داد..

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا