گردآوری داستان کوتاه آموزنده

یک پیرمرد ثروتمند آلمانی بیمار شد ، او گروه خونی نادری داشت و تنها یک پسر اسکاتلندی از خانواده ای خسیس خون مشابه او را داشت

همانگونه که میدانید اسکاتلندیها به خساست شهره هستند ، پس به دیدن پسر اسکاتلندی رفت و از او کمک خواست .

پسر اسکاتلندی نزد پدر خودش رفت و اجازه گرفت و در نهایت خون خود را اهدا نمود .

پیرمرد آلمانی 2 میلیون دلار به پسر اسکاتلندی پرداخت کرد .

دو ماه بعد دوباره همان مشکل برای پیرمرد آلمانی پیش آمد ، پسرک دوباره به او خون بخشید ، پیرمرد این بار به او نیم میلیون دلار بخشید .

دو ماه بعد باز هم همین وضعیت رخ داد و این بار پیرمرد آلمانی برای تشکر فقط یک دوچرخه پانصد دلاری بعنوان هدیه به پسرک عطا نمود .

پسرک اسکاتلندی از پدرش پرسید :

پدر چرا هر دفعه که به او خون میدم پاداش‌هایی که می بخشه کمتر میشه؟

پدرش پاسخ داد :

عزیزم فراموش کردی؟ اون پیرمرد دیگه خون یه اسکاتلندی تو رگهاش هست .. برو دعا کن چیزی ازت نگرفته..

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا