هوا بشدت گرم بود
تاکسی سوار شدم درب جلو قفل بود رفتم عقب نشستم
دیدم راننده عرق ریزون داره با دستمال عرقهای گردنشو پاک میکنه
گفتم عزیزم ما که مسافریم چند دقیقه بیشتر مهمونت نیستیم ما هیچ حداقل برای سلامتی خودت کولر بزن حالشو ببر
گفت عزیزم مردم آبادان و خرمشهر برقاشون قطع میشه میخوام حس گرمای هموطنامو درک کنم
گفتم پس دستگیره بده شیشه رو بیشتر بکشم پایین
گفت آقاجون فکر کن تو کویری وطوفان شن گرفته مجبوری شیشه هارو بالا بکشی یه کم حال مردم یزد و کرمون رو درک کن ببین چی میکشن…
پیش خودم تحسینش کردم و گفتم مرحبا باشه ما هم تحمل میکنیم
دیدم یه کلمن آب یخ صندلی جلو هست اما لیوان نداره گفتم آقای راننده لیوان یکبار مصرف بده یه جرعه آب بخوریم
گفت داداش یاد هنوطنانمون تو ایرانشهر و چابهار باش آب شرب ندارن
گفتم احسنت دمت گرم آقای راننده حداقل ضبط خودرو روشن کن یه صدایی بیاد مدت سفر رو تحمل کنیم
گفت بخاطر جوونا که کنسرت نمیتونن برن ضبط و رادیو گوش نمیدم
ای ول باباچنین آدمهایی داریمو وضعمون اینه..
دیگه رسیدیم به مقصد بدون دادن کرایه پیاده شدم و رفتم
شیشه رو داد پایین و گفت آی عمو کرایتو بده
گفتم کارگرای هفت تپه شش ماهه حقوق نگرفتن نمیخوای حس همدردی اونا رو هم داشته باشی ؟!