گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

مردی ثروت کلانی به ارث برده بود. از سال‌ها پیش آرزو داشت که به کار مورد علاقه خود، یعنی جمع‌آوری کتاب‌های قدیمی بپردازد. برای شروع، از یک عتیقه فروش خواست کتاب خاصی را برایش بخرد.
عتیقه‌فروش گفت: «اما این کتاب زیاد هم پرارزش نیست! جلد آن پاره شده است و بعضی از صفحاتش بسیار کثیف هستند. حتی منبت‌کاری روی جلد آن هم آسیب دیده است.»
مرد گفت: «به هر حال آن را بخرید. وقتی مردم از مبلغ گزافی که پرداخت کرده‌ام مطلع شوند، به زودی کتاب‌های باارزشی برای فروش به من عرضه خواهند کرد.»
واقعاً هم در عرض مدت کوتاهی، کتابخانه قابل توجهی درست کرد که در بین دوستداران و خوانندگان کتاب‌های قدیمی از ارزش و اعتبار خاصی برخوردار بود.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا