گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

توضیح: هارون الرشید یکی از خونخوارترین و هوسبازترین خلفای عباسی بود که حضرت امام موسی کاظم (ع) را به شهادت رساند. این حکایت هیچ گونه تأییدی بر عملکرد و شخصیت این فرد نیست بلکه تمرکز حکایت بر فرمایش رسول اکرم (ص) در مورد ویژگی انسان است.
هارون الرشید خواسته بود که هر کس رسول خدا (ص) را در طول عمرش دیده است نزد او بیاورند. بعد از مدتی، یک زن خیلی پیر را که به سختی راه می‌رفت نزد او آوردند.
هارون از پیرزن پرسید: «آیا تو خودت پیامبر را دیدی؟»
پیرزن جواب داد: «بله آقا!»
سپس پرسید آیا پیرزن گفته ای از پیامبر به یاد دارد، پیرزن گفت بله و گفت: «هنگامی که زمان پیری فرا می رسد دو چیز جوان می شوند، یکی امید و دیگری طمع.»
هارون از پیرزن تشکر کرد و به او یکصد دینار داد. پیرزن هم از هارون تشکر کرد و به بیرون از قصر برده شد. هنگام خروج از قصر، فکری به ذهنش رسید و خواهش کرد او را دوباره نزد هارون ببرند. وقتی برگشت، هارون پرسید: «چرا برگشتی پیرزن؟»
پیرزن گفت: «من فقط آمدم بپرسم پولی که به من دادید همین یک بار بود یا هر سال تکرار خواهد شد؟»
هارون فکر کرد: «عجب جمله ای پیامبر خدا (ص) فرمودند! این پیرزن با این حال و روز، هم امید به زندگی دارد و هم طمع پول بیشتر.» و بعد گفت: «نگران نباش، هر سال این پول به تو پرداخت خواهد شد.»
پیرزن هنگام خروج از قصر، آخرین نفس خود را کشید و از دنیا رفت.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
پیمایش به بالا