سر هر جاده منم ، چشم به راهی که تویی

پانته آ صفایی

سر هر جاده منم ، چشم به راهی که تویی


شب و روزم شده چشمان سیاهی که تویی



بنــدبازی وســـط معــــــرکه ام ، وای اگــــر


روی دوشـم بنشیند پر کاهی که تویــی !



زیر پایم پلی از موست ، ولــی زل زده ام


بین چشمان تماشا به نگاهـی که تویــی



کور کرده ست مرا عشــــق و سر راهـم باز


باز کرده ست دهان حلقه ی چاهی که تویی



نیست کم وسوسه ای سیب بهشت ، اما من


دستم آغشتــــه به نارنج گناهی که تویی

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها