حکایت دیدگاه خود را بنویسید / از hasan / آوریل 15, 2025 منجّمی به خانه درآمد ، یکی مرد غریبه را دید که با زن او نشسته است . فریاد و فغان کرد و دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب به پا خاست . حکیمی که در حال گذر بود گفت : تو بر اوج فلک چه دانی چیست — که ندانی که در سرایت کیست ؟ سعدی اشتراک گذاری:نوشته های مرتبط:بهترین داستان های خارجی را اینجا بخوانیدبهترین داستان های خارجی را اینجا بخوانیدبهترین داستان های خارجی را اینجا بخوانیدنمونه اشعار شهریاربهترین داستان های خارجی را اینجا بخوانید